تو چه میدانی درد من چیست ؟
.
درد من سردرد های مرموزم از تفکرات بی نتیجه ی این دنیای مزخرف است.
.
تو می دانی درد من چیست ؟
.
درد من از درون انفجار مغزم به چاشنی سلول های خاکستری احمق است.
.
تو درد مرا درک می کنی ؟
.
درد من از یاد گرفتن های بی جا و پس نزدن بی دلیل هاست .
.
درد من از بی دردی تو ست،از تکراری شدن بی دردی تو.
.
به افق های دور نگاهی بینداز و من را در آن ببین.
.
ببین که چگونه از ته دل از درد دل می نالم و سر به بیابان گذاشته ام.
.
ببین حال و روزم را که بسی جای تاسف نه صرفا برای من بلکه برای خودت.
.
و این چنین خواهد بود روزگار درجا زدنم.
.
ناله کردن بسی بس و به فکر چاره نیستم اما . . .
.
ببین چگونه از عقل و دل می نالم.